مخفف

مرجع کلمات و اصطلاحات اختصاری

ترکی آذری اصفهانی

مجموعه جملات اختصاری در زبان و گویش ترکی
اصطلاح
معنی و مفهوم
دده
پدر بزرگ
ننه
مادر بزرگ
آتا و بابا
پدر
آنا
مادر
قایین
برادر زن و یا برادر شوهر
بالدیز
خواهر زن
گؤرومجه
خواهر شوهر
قارداش
برادر (بطور مطلق)
آغا بَی
برادر بزرگ
اینی
برادر کوچک
آبلا
خواهر بزرگ
باجی
خواهر (بطور مطلق)
مانی
عمو
تی زه
خاله
دایی
دایی ( این کلمه ترکی در فارسی معادل ندارد و به همین شکل استفاده می شود.)
اینک
گاو ماده
سیغیر
گاو (مطلق)
اؤکوز
گاو نر (که به گاو آهن بسته می شود)
بوغا
گاو نری که آماده مبارزه و یا جفت گیری است.
گؤنگه
گاو نر گوشتی
دؤیه
گاو ماده جوان
توسون
گاو نر جوان
دانا
گوساله یک ساله
بوزاو
گوساله شیر خوار
دامیزلیق
گاو نر یا ماده ای که برای ازدیاد نسل نگهداری می شود.
قوُیون
گوسفند
بورولموش ارکک
قوچی که آخته شده است
توخلو
گوسفند نر یکساله
شیشک
گوسفند ماده یکساله
قویروق لو
گوسفندی که از جنس آسیایی است.
قیسا قویروق
گوسفندی که از جنس استرالیایی و یا مرینوس می باشد.
تاولی
برّه جوان گوشتی
قوزو
برّه
اؤردک
مرغابی
سونا
مرغابی نر
یاشیل باش
مرغابی ماده
چؤرکه
مرغابی جوللوخ - مرغابی نیزار
قارا باتاخ
مرغابی سیاه
قاش قالداخ
مرغابی سرخ
آلما باش
مرغابی که سر بزرگ دارد.
قاشیق قاقا
مرغابی که منقارش مثل قاشق* است.
گؤی قاناد
مرغابی آبی رنگ
دمیر قاناد
مرغابی که در هنگام پرواز دیر اوج می گیرد.
آلا تینجا
مرغابی که رنگ سیاه و سفید دارد.
باخچان
مرغابی که چشمان قشنگی دارد.
آنقوت
مرغابی قهوه ای رنگ که از هوش کمی برخوردار است و زود به دام می افتد.
سیپقارماق
نوشیدنی را بصورت مکیدن نوشیدن
تامسیماق
نوشیدنی را یک دفعه سر نکشیدن، بلکه جرعه جرعه و با لذت خاصی نوشیدن.
آغلامسینماق
بغض کردن و چشم ها را تر ساختن.
اینلمک
یواش و بی صدا گریه کردن
سیزلاماق
گریه و زاری کردن
سیتقاماق
با حالت التماس گریه کردن
هیچقیرماق
با صدای گرفته که حاکی از زیاد گریه کردن است
هؤنگورلمک
زار زار گریه کردن
زیریلداماق
گریه ای که دیگران خوششان نیاید و یا گریه بچه گانه و غیر منطقی
اینقالاماق
گریه بچه شیرخوار
یتیشملیییک
باید خودمان را برسانیم.
یمه لیسن
باید بخوری
گلسه
اگر بیاید
ده سه
اگر بگوید
ایچسه
اگر بنوشد
اولایدی
ای کاش می بود
قیزیل گول اولمایایدی
ای کاش گل سرخ نبود
سولمایایدی
ای کاش زرد نمی شد
ایتی
تیز
ایتیلتمک
تیز کردن
ایتیله شمک
تیز شدن
دؤز
درست
دؤزه لمک
درست شدن
دؤزه لتمک
درست کردن
دؤزمک
به نظم درآوردن
دؤزولمک
به نظم کشیده شدن
ساری
زرد
سارالماق
به رنگ زرد درآمدن
سارالتماق
به رنگ زرد درآوردن
به زک
زینت
به زه مک
زینت کردن
به زنمک
مزین شدن
اؤرتونمک
خود را پوشانیدن
یووونماق
خود را شستشو دادن
قوُ جونماق
از درد به خود پیچپدن
کسمک - کستیرمک
بُریدن (شخص دیگری را به بریدن وادار کردن)
آلماق - آلدیرماق
خریدن (شخص دیگری را به خریدن وادار کردن)
ساتماق - ساتتیرماق
فروختن (شخص دیگری را به فروختن وادار کردن)
یریمک - یریتمک
راهاندن رفتن (شخص دیگری را به راه رفتن وادار کردن)
پختن
پز
رفتن
رو
کردن
کن
دیدن
ببین
گۆله گۆله
خداحافظ
خودافیز
خداحافظ
گؤرۆشه‌ریک
می بینمت (می‌بینمتان)
هله‌لیک
فعلا
الله‌آ تاپشېردېم
به خدا سپردم
ساغلېغېنان
به سلامت
سلام یئتیر
سلام برسان
ساغلېق
سلامتی
یاخجی‌سان
خوبی؟
نئجه‌سن
چطوری؟